بهترین عیدی انیسا به مامانی و باباجون
امروز یکی از شیرین ترین کارتو دیدم که خیلییییییییییییی منتظرش بودم ....کلوچه مامانی امروز عید فطرست اولین عید فطری که تو هم در کنار ما هستی ....ومن و بابایی ازدیشب تا حالا کلی هی اینو بهم گفتیم وذوق کردیم...باباجونت که بیشتر خوشحالی اش از اینه که امسال باید فطریه تو هم بده...ومیگه اصلا فطریه امسالمون به واسته فرشته کوچولومون شاید قبول باشه ... امسال خیلی دوست داشتم روزه میگرفتم و روزی نیود که حسرتشو توی دلم احساس نکنم و دیشب وقتی بابایی اومد پیشمون و بهمون عیدو تبریک گفت گفتم اخه این تبریک واسه اونایی که امسال و روزه بودند نه برای من که هیچ روزه ای نگرفتم...وبابایی میگفت :خیالت راحت عزیزم هر 30 روزش واست ثبت میشه ...روز...
به لطافت باران
دستان تو معطراست،متبرک است امید است ،ایمان است دستان کوچک پرنورت را میبوسم ...
امتحانات پایان ترم آنیسا
اصلا بهتره همشونو بخورم....هاهاهاها ...
امتحانات پایان ترم آنیسا
خدایا چقدر این میوه ها سخته...سیب .سیب سیب...پس چرا حفظ نمی شم؟ ...
عکسای جشن دندون فشان آنیسا
آنیسا در تدارکات آش دندونیش اینجا هم فک کنم داری نخودارو تمیز میکنی ....البته بیشتر کثیف میکنی.... این کیک های خوشمزه و خوشگل هم خاله زهرا زحمتشو کشید... اینم آش دندونی که مامان مهری گلم واست درست کرد قربونش برم ... ...
پرنسس آنیسای نیم ساله
پرنسس مامانی تولد "نیم سالگی ات " مبارک عزیزم فرشته کوچولوی نازنازیم کی میشه تولد 1سالگیت،2سالگیت،3سالگیت ...120 سالگیت نازنینم ...ساعت 5 بابایی اومد برگه سزارین وامضا کرد و منو که میخواستن سوار وینچر کنند ببرن اتاق عمل دید،به پرستارا گفت اگه میشه بزارین یه لحظه ببینمش و بابایی اومد پیشم وبغلم کرد و بوسیدم و گفت عزیزم محکم باش دیگه چیزی نمونده فقط دعاکن صحیح وسالم باشه وچهره پر از درد و اشک من چشمای مهربونشو بارونی کرد...بهش گفتم خیلی درد دارم نمیدونم سالم از اتاق عمل بیرون ...
سوپ باطعم آنیسا
مامانی لدفن منو نخور..... ...
سوپ باطعم آنیسا
چقدر اینجا داغههههه... ...